از آن روزی که عشقت آشنا گشت به چشمانم نگاهت آشنا گشت
دو چشمان سیاهت آتشم زد شرر های نگاهت آشنا گشت
از آن روزی که بر لب بوسه دادی لبانت با لبانم آشنا گشت
از آن روزی که آتش بر نهادی دل من با شرر ها آشنا گشت
از آن روزی که عشق بر من نهادی ببین زنجیر بر پا آشنا گشت
از آن روزی پریشانم نمودی پریشانی ز مویت آشنا گشت
به عشقت مبتلا هستم من امروز چو بیماری به جانم آشنا گشت
وصال در هجر تو در سوز و ساز است بیا آتش به جانم آشنا گشت